شايد منم بايد برم
هميشه از بچه گي هام وقت خداحافظي غم چشامو ميگرفت
حتي وقتي يه بنده خدايي از دم در رد ميشد
من بچه شلوغي بودم نه بيصدايي
چه شبايي كه تا صب بخاطر مهمون اومدن نخوابيدم
الانم همينه چشم انتطاريم تا يه بنده خداهايي بيان
ديگه اينروزا اينستا و تلگرام و پينرست واسه مردم شده زندگي
ديگه اون شلوغي تابستون دو سال پيش رو نميبينم
منم كمتر سر ميزنم
چه فايده براي خودم قصه ميگم؟
هر روز داريم كمتر ميشيم ميريم
انگار هر وبلاگ شده دفترچه خاطرات قفلي
هركي براي خودش قصه ميگه
انقد خلوته كه تشنه ي يه نوشته انلاكم
يه نوشته ي جديد و تميز با بوي دخترانه
خيليا ديگه جيكشون درنمياد
تشنه دوتا بازديدم
تشنه ي سه تالايكم
تشنه فقط 1 دونه فالوورم
همه رفتن چون ديگه كسي نيست
تو نيني وبلاگ اون همهمه قديم نيست
قبلا ميومدم تو پيشخوان
نميرسيدم پستارو بخونم
حالا انقد اينجا خلوته كه ميرم قبليارو سه بار ميخونم
دنيا ميگه بچرخ با من و عادت كن به زندگيت
شايد كمتر بيام دوستان
چون ديگه جايي براي نوازنده ها نويسنده ها نيس
خداحافظي ميكنم مدت كوتاهي و سپاس